×
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۱۰
زشهرت یکی مرد زندانیم
نگویم همانا که خود دانیم
خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هیچ است [۱۰۷-۱۰۱] » رباعی ۱۰۵
این چرخِ فلک که ما در او حیرانیم
فانوس خیال از او مثالی دانیم
خورشیدْ چراغدان و عالَم فانوس
ما چون صُوَریم کاندر او گَردانیم
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۶۶
نه ما به سر رشته شدن بتوانیم
نه رشته به دیگری سپردن دانیم
هر یک به بهانه ای فرو می مانیم
قصه چه کنم که جمله سرگردانیم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۰۳
تا میرود آن نگار ما میرانیم
پیمانه چو پر شود فرو گردانیم
چون بگذرد این سر که درین آب و گلست
در صبح وصال دولتش خندانیم
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۱۰ - در بیان آنکه منکر شیخ منکر شیخ نیست از او منکر است. و آنکه نزد شیخ نمیآید از رد شیخ است و آنکه از شیخ کرامتی نمیبیند نیست که شیخ را کرامت نیست، شیخ از سر تا پا همه کرامت است الا چون آن مرید را نمیخواهد خوبی و کرامت خود را از او پنهان میدارد. شیخ صفت خدا دارد که تخلقوا باخلاق اللّه حق تعالی خوب است خوب را دوست میدارد که ان اللّه جمیل یحب الجمال.
شرح فرما به ما که تا دانیم
چونکه جویای وصل مردانیم
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۹
لذت رند مست ما دانیم
عادی می پرست ما دانیم
دل به میخانه رفت خوش بنشست
نیک جائی نشست دانیم
نقد گنجینهٔ حدوث و قدم
[...]