گنجور

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۱

 

دوش کز عشق تو، دل عیب سلامت می کرد

ناگوارایی غم، کار حلاوت می کرد

جان برفت ای غم و همراه نرفتی، آری

این گنه داشت که عمری به تو عادت می کرد

دوش کآئینهٔ دل داشتمش پیش نظر

[...]

عرفی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶۸

 

خضر اگر چاشنی تیغ شهادت می کرد

ز آب حیوان به لب خشک قناعت می کرد

کشتی حوصله طوفانی شبنم می شد

گل اگر از رخ او کسب طراوت می کرد

می شد از غیرت آیینه دل عاشق آب

[...]

صائب تبریزی