گنجور

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۰۹ - فرستادن دیهیم و پیام کوش به بهک

 

فرستاده را داد و لشکر برفت

چو دیهیم و لشکر به دریا برفت

ایرانشان
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۸

 

معشوق مرا عهد من از یاد برفت

وان عهد و وفا به باد برداد و برفت

پایم به حیل ببست و آزاد برفت

آتش به من اندر زد و چون باد برفت

انوری
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

هیچ داری خبر ای یار که آن یار برفت

یا شنیدی ز کسی کان بت عیار برفت

غم کارم بخور امروز که شد کار از دست

دلم این لحظه نگهدار که دلدار برفت

که کند چاره ام این لحظه که بیچاره شدم

[...]

خواجوی کرمانی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۱۰ - آغاز داستان شمع و پروانه

 

حدیث جمله از عیش و طرب رفت

بصد عیش و طرب روزی بشب رفت

اهلی شیرازی