گنجور

فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۱۴

 

ز گرد سپه روشنایی نماند

ز خورشید شب را جدایی نماند

فردوسی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

با که گشایم نفس کاهل صفایی نماند؟

در همه روی زمین بسته گشایی نماند

بر چمن روزگار پی چه نهم کاندرو؟

نوش نهالی نرست مهر گیایی نماند

قافله خرمی زان سوی عالم گذشت

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۲۶ - کشتن سرهنگان دارا را

 

رها کن که در من رهایی نماند

چراغ مرا روشنایی نماند

نظامی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۴۹ - حکایت

 

دگر خالی از خیل جایی نماند

تهی از سواران سرایی نماند

آذر بیگدلی