×
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷۰
دل آواره به جایی ست که من می دانم
جان گرفتار هوایی ست که من می دانم
بوی خون دل و مشک سر زلفیم رسید
مگر این باد زجایی ست که من می دانم؟
سبزه بر خاک شهیدانش، دلا، خوار مبین
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶۶
باز دل مست نواییست که من میدانم
این نوا نیز ز جاییستکه من میدانم
محمل و قافله و ناقه درین وحشتگاه
گردی از بانگ دراییستکه من میدانم
خونم آخر به کف پای کسی خواهد ریخت
[...]