گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۲۳

 

نه چنان دانه دل سوخت ز سودای کسی

که شود سبز ز آب رخ زیبای کسی

آب ازان در قدم سرو به خاک افتاده است

که ندارد خبر از قامت رعنای کسی

خانه زادست سیه مستی صاحب نظران

[...]

صائب تبریزی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰۴

 

بیک نظر کندم دیده مبتلای کسی

ندیده است چو دیده کسی بلای کسی

خرابی دل من نیست جز زدیدهٔ من

که بسته باد چنین روزن از سرای کسی

ز دست دیده چه سازم مرا بجان آورد

[...]

فیض کاشانی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۱۵ - و له فی الحکایت

 

چو آمد کسی در سرای کسی

چه بیگانه، چه آشنای کسی

آذر بیگدلی
 

صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

در این زمانه نخواهم شد آشنای کسی

چرا که رنگ ندارد برم حنای کسی

در آن دیار، که کس تب برای کس نکند

دگر چگونه توان مرد از برای کسی؟

کنون که نیست وفا در نهاد نوع بشر

[...]

صابر همدانی