×
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۳
چون دانش بود مهربان دایه من
از فخر و شرف زد همه پیرایه من
از مایه من بلند شد پایه من
من دریا ام کم نشود مایه من
عطار » خسرونامه » بخش ۳۲ - بیمار گشتن جهان افروز
عجب نبود که همچون دایهٔ من
جدایی گیرد از من سایهٔ من
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۴۴ - حکایت آن شیر زن موصلی که به روبه بازی موصل اخبار خواجه ای که طالب مواصلت وی بود پای توکل از پیشه فقر بیرون ننهاد
پایه فقر بود وایه من
کی فتد بر دو جهان سایه من
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۵۲ - حکایت به طریق تمثیل
گفت کم نیست از تو پایهٔ من
زان که مقدار توست سایهٔ من
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۷
کم جو که به قیمتست سرمایه من
بنشین که بته نیفتی از پایه من
آهسته که راه بوالعجب باریکست
دوشی نخوری در روش سایه من