×
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۰
نفسم گرفت ازین غم، نفسی هوای من کن
گرهام فتاد بر دم،به دمی دوای من کن
دگری بهای خویش ار نستاند از تو بوسه
تو ز بوسه هر چه داری همه در بهای من کن
نه رواست زشت کردن به جزای خوبکاران
[...]
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۶ - پیغام فرستادن مجنون پیش پدر تا لیلی را برای وی خواستگاری کند و بردن پدر وی اعیان قبیله را به جهت کفایت این مقصود
آخر طلب رضای من کن
دردم بنگر دوای من کن