گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۰

 

از سرم کی می رود هرگز برون سودای داغ

همچو لاله در دلم گرم است دایم جای داغ

همچو آن منعم که او زر بر سر زر می نهد

در محبت می گذارم داغ بر بالای داغ

سبزه ای هرگز ز خاک عاشقان سر برنزد

[...]

سلیم تهرانی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۴

 

از هجوم داغ، در تن نیست دیگر جای داغ

مینهم چون فلس ماهی، داغ بر بالای داغ

آمد و رفت خیال دوست را، نتوان نهفت

نقش پای یاد جانان است در دل جای داغ

اشک خونین گرددش در چشم، از سرگرمیم

[...]

واعظ قزوینی