گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۸

 

بر من غم عشق بینهایت برسید

وز دست تو کارم بشکایت برسید

گر زانکه نخواهی که بنالم سحری

دریاب که درد دل بغایت برسید

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب ابن الملک و اصحابه » بخش ۷

 

برعکس شود هرچه به‌غایت برسید

شادی کن چون غم به‌نهایت برسید

نصرالله منشی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۱۸

 

جانا تبش عشق به غایت برسید

از شوق تو کارم به شکایت برسید

ارزانکه نخواهی که بنالم سحری

دریاب که هنگام عنایت برسید

مولانا
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳

 

باز پیوند، که دوری به نهایت برسید

چارهٔ درد دلم کن، که به غایت برسید

هیچ بر من نکنی چشم عنایت از خشم

تا دگر بار به گوشت چه حکایت برسید؟

رحمتی کن، که ز هجران تو حال دل من

[...]

اوحدی