گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۱

 

دریوزه‌ای دارم ز تو در اقتضای آشتی

دی نکته‌ای فرموده‌ای جان را برای آشتی

جان را نشاط و دمدمه جمله مهماتش همه

کاری نمی‌بینم دگر الا نوای آشتی

جان خشم گیرد با کسی گردد جهانش محبسی

[...]

مولانا
 

مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲

 

پیداست خود که نیست ترا رای آشتی

زیرا که گم شده ست سروپای آشتی

بر تافتی ز مهر و وفا روی دل چنانک

نه روی صلح داری و نه رای آشتی

با ما دلت به کینه چنان مشتغل شده ست

[...]

مجد همگر
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۱۳

 

طفلی کز او مراست تمنای آشتی

دارد به جنگ رغبت حلوای آشتی

از عجز ما قرار به تسلیم داده ایم

هم لطف او مگر کند انشای آشتی

هر کس که کرده است تماشای جنگ ما

[...]

صائب تبریزی