گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۷

 

اهل میخانه گلاب از گل صهبا گیرند

عرق فتنه ز درد ته مینا گیرند

بی سبب نیست همه گردش افلاک اینجا

شیشه ترسم که ازین میکده بالا گیرند

کوی عشق است که اطفال به تار مویی

[...]

سلیم تهرانی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۶

 

صبح خیزان چو به کف جام مصّفا گیرند

باج روشندلی از عالم بالا گیرند

زهد خشک است متاع سرة خلوتیان

بار این قافله آن به که به دریا گیرند

بیخودانِ می عشق تو فشانند به خاک

[...]

فیاض لاهیجی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۳

 

وقت آن شد که رفیقان سر هیجا گیرند

بگذرند از سر جان راه براعدا گیرند

دم دیگر به صف خلد برین جا گیرند

روز آن است که یاران ره صحرا گیرند

صفایی جندقی