گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

پیش ما خاطر شاد و دل غمناک یکیست

حال آسوده و درد جگر چاک یکیست

برگ عیش دگران روز بروز افزونست

خرمن سوخته ی ماست که با خاک یکیست

در گلستان جهانم اثر عیش نماند

[...]

بابافغانی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

 

چشم عیبت چو نباشد گل و خاشاک یکی‌ست

پاک‌بین را همه جانب نظر پاک یکی‌ست

عالمی قرب غمت یافته اما نه چو من

کشته بسیار ولی بسته فتراک یکی‌ست

زخم شمشیر بلا بر سر هم می‌آید

[...]

قدسی مشهدی