گنجور

رهی معیری » ابیات پراکنده » صبح پیری

 

تا بر آمد صبح پیری پایم از رفتار ماند

کیست تا برگیرد و در سایه تاکم برد

ذره‌ام سودای وصل آفتابم در سر است

بال همت می‌گشایم تا بر افلاکم برد

رهی معیری
 

رهی معیری » منظومه‌ها » ساز محجوبی

 

گرچه غم در سینه خاکم برد

ساز محجوبی بر افلاکم برد

رهی معیری