گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

لوح خاک ما به خون نقش از دل صد چاک ماست

عاشقان را تخته تعلیم لوح خاک ماست

خرمن آسودگان هرگز جوی از غم نسوخت

برق محنت در پی مشتی خس و خاشاک ماست

هر کجا در گلخنی دیوانگان را مجلسی است

[...]

اهلی شیرازی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

هر آتشین گلی، که بر اطراف خاک ماست

از آتش دل و جگر چاک چاک ماست

دامن کشان ز خاک شهیدان گذشته ای

گردی، که دامن تو گرفتست، خاک ماست

ساقی، برو، که باده گل رنگ بی لبش

[...]

هلالی جغتایی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸

 

پیش سامان سرشکم مایه دریا کم است

بهر طغیان جنونم وسعت صحرا کم است

هر چه بینی پرتوی از حسن عالمگیر اوست

جلوه بسیار است اما دیده بینا کم است

گر شراب کم دهد ساقی گناه ظرف توست

[...]

اسیر شهرستانی