×
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۳
کسی که دیدن آن چشم خوابناک رود
عجب مدان که به خواب خوشش هلاک رود
زمین به یاد لبت بوسه می زنم، لیکن
چگونه آرزوی انگبین به خاک رود
چنین که روی تو گلبرگ نازک است، مباد
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۵
آنچه از آتش غم با دل غمناک رود
گر برآرم دم ازان دود بر افلاک رود
بنده ام پاکروی را که درین دیر کهن
تا زید پاک زید چون برود پاک رود
زیر هر سنگ فتاده ست سر سرهنگی
[...]
میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۵
وقت آمده کاین جان و تنم پاک رود
وز عالم خاکی سوی افلاک رود
زنهار مکن این ستم ای بخت که دل
نادیده وصال دوست در خاک رود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷۴
می شود آب روان چون به رگ تاک رود
صرفه آب در آن است که در خاک رود
همه شب گرد دل سوختگان می گردی
کس ندیدم که در آتش چو تو بیباک رود
گرد گشتیم و بلندست همان پایه ما
[...]