×
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۸
ز خوان وصل تو تا با من گدا چه رسد
به جز جگر به گدایان بینوا چه رسد
البته که پر شکرست آن به هیچ کس نرسید
ازان دهان که ز هیچ است که مرا چه رسد
هزار تشنه به آبه لبی چو قطره آب
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳۰
ترا که روی به خلق است از خدا چه رسد؟
به پشت آینه پیداست کز صفا چه رسد
نه زلف شانه کند نه به چشم سرمه کشد
به خود نمی رسد آن شوخ تا به ما چه رسد!
دویدن است ز نعمت نصیب چشم حریص
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۴۶
شراب لعلی آن نوش لب، به ما چه رسد؟
ز آب خضر، به ما خون گرفته ها چه رسد؟
چو نی فتاده مرا همدمی، به دم سردان
تن نحیف مرا تا ازین هوا چه رسد