گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳۲

 

دانه اشک بود توشه راهی که مراست

دل آسوده بود قافله گاهی که مراست

کمر از موجه خویش است مرا چون دریا

چون حباب از سر پوچ است کلاهی که مراست

دشمن خویش بود هر که مرا می سوزد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۶

 

زیر بال است پناهی که مراست

شمع بالین بود آهی که مراست

کیست با من طرف جنگ شود؟

اشک و آه است سپاهی که مراست

آه سرد و نفس سوخته است

[...]

صائب تبریزی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات انابیه » شمارهٔ ۱۸

 

کس را نبود حال تباهی که مراست

تاریک تر از روز سیاهی که مراست

فضل تو مگر شفیعم آید که گذشت

دشوار نماید از گناهی که مراست

صفایی جندقی