گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۲

 

از گریه سوختیم و تو آهی نمی کنی

در آب و آتشیم و نگاهی نمی کنی

بهر تو در متاع خود آتش زدیم و هیچ

رحمی بحال خانه سیاهی نمی کنی

ما را ز پهلوی تو چو دل نامه شد سیاه

[...]

بابافغانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۳۷

 

ای دل، ترحمی به گناهی نمی کنی

افتادهٔ توایم و نگاهی نمی کنی

روشن سواد خط توام، جرم من ببخش

رحمی چرا به نامه سیاهی نمی کنی؟

حزین لاهیجی