×
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴
زان در کجا توان رفت از بیپناهی ای دوست
با دوستان جفا کن چندانکه خواهی ای دوست
رحمی که از جفایت در لجه محبت
وقتست کشتی ما گردد تباهی ای دوست
دور از زلال وصلت در خاک میتپد دل
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴
چون رحمتت فزاید بر عذرخواهی ای دوست
عذر گناه خواهم با بیگناهی ای دوست
خواندی در آستانت روزی گدای خویشم
زان روز ننگم آید از پادشاهی ای دوست
دریا همه گرفتم ساحل شودچه حاصل
[...]