گنجور

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳

 

آن سرو بین که باز چه رعنا همی رود

می‌آید او و عقل من از جا همی رود

حوریست بی‌رقیب که از روضه می‌چمد

جانیست نازنین که به تنها همی رود

از زنگبار زلف پراکنده لشگری

[...]

سلمان ساوجی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹ - اظهار افلاس خود و طلب تدارک

 

ای سروری که بر در دولتسرای تو

هرکس که رو نهاد به دلخواه می رود

خورشید با وجود جناب بلند تو

بر آسمان ز همت کوتاه می رود

از خرمنی که خصم تو دارد، به سوی برق

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۴۹

 

هوش من از نسیم سحرگاه می رود

حکم اشاره بر دل آگاه می رود

مه در حصار هاله نخواهد مدام ماند

از آسمان برون دل آگاه می رود

زین تیره خاکدان دل روشن چه می کشد

[...]

صائب تبریزی