×
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی آزرم دخت » پادشاهی آزرم دخت
شد اونیز و آن تخت بیشاه ماند
به کام دل مرد بدخواه ماند
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱۰ - مکر کردن دلارام در خلاصی شهریار از بند فرانک گوید
دلارام آن شب بر شاه ماند
تو گفتی که زهره بر ماه ماند
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۸۰ - تنبیه در آنکه از غیرببری و بخود روی آوری تا درحجاب نمیری
هر که دنیا دار شد در راه ماند
پای بسته دردرون چاه ماند
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۹
رفتی و دل ز هجر تو با سوز و آه ماند
دیده در انتظار قدومت به راه ماند
رفتی کله نهاده کج از ناز و در رهت
برهر نشان پا سر صد کج کلاه ماند
رفتی و بی جمال تو ویرانه مرا
[...]
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۸۶ - پادشاهی سربار معروف به گراز
چو او کشته شد گاه بی شاه ماند
همه بهره ی مردمان آه ماند
عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزلها » شمارهٔ ۴۸ - تمدن بی تربیت نسوان سفر نیمه راه!
بِفِکَن نقاب و بگذار در اشتباه مانَد
تو بر آن کسی که میگفت رُخَت به ماه مانَد
بِدَر این حجاب و آخر بِدَر آزِ ابر چون خور
که تَمَدُّن ار نیایی تو به نیم راه ماند
تو از این لباس خواری شوی عاری و برآری
[...]