گنجور

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸

 

ای صبا نَکهَتی از کویِ فُلانی به من آر

زار و بیمارِ غَمَم راحتِ جانی به من آر

قلب بی‌حاصلِ ما را بزن اکسیرِ مراد

یعنی از خاکِ درِ دوست نشانی به من آر

در کمینگاه نظر با دلِ خویشم جنگ است

[...]

حافظ
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۲

 

ای صبا از گل عطار نشانی به من آر

وز گلستان نشابور خزانی به من آر

خط ترخانی جاوید به عالم ندهند

بگذر از عالم و منشور امانی به من آر

فرصتم نیست که از سنگ قضا سر خارم

[...]

نظیری نیشابوری
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

قاصدا، نامه‌ای از کوی فلانی به من آر

یعنی از یار من آن نامه که دانی به من آر

نامهٔ من ببر، اما به رقیبان منمای؛

گر توانی بدهش، ور نتوانی به من آر!

اگرت بر سر آن کو نشناسند اغیار

[...]

آذر بیگدلی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲

 

ای دل از گلبن امید نشانی به من آر

نیست گر تازه گلی برگ خزانی به من آر

تا دگر زخم به ناسور توانگر گردد

هدیه ای از کف الماس فشانی به من آر

همدم روز گدایی سبک از جا برخیز

[...]

غالب دهلوی