×
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۵
مزد دست و تیغ قاتل چشم قربانی بس است
عذرخواه نقش از نقاش حیرانی بس است
غوطه زن در بحر و فارغ شو ز گیر و دار موج
چون حباب شوخ چشم این کاسه گردانی بس است
اینقدر تمهید بهر دفع ما در کار نیست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳
سر خط درسکمالت منتخب دانی بس است
ازکتاب ما و من سطر عدمخوانی بس است
چند باید چیدن ای غافل بساط اعتبار
از متاعکار و بارت آنچه نتوانی بس است
تا درین محفل چراغ عافیت روشن کنی
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵
چند روزی در جهان ای عمر مهمانی بس است
از حصول مدعا آه پشیمانی بس است
آرزوی جاه داری گر ز نقش اعتبار
یاد تعمیر خیالت خانه ویرانی بس است
گشتی از درس کمال امروز غافل مر تو را
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۱ - سلام به هند بزرگ
این کسالات و تنآسانی بس است
تربیتآموز، نادانی بس است