گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۶

 

غمم بکشت به کار جهان که پردازد

دلم اسیر شد و نیز جان که پردازد

من و زیادت حاجات و کنج ویرانه

درین بلا به غم خان و مان که پردازد

هزار شمع جمال آیدم به پیش نظر

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳

 

غم تو نیست، به عیش جهان که پردازد

هوای تیغ تو در سر، به جان که پردازد

چنین که غمزه به یک تیغ می‌کُشد همه را

به کاوکاو دل خون چکان که پردازد

اگر لب تو، نه در دل، نمک نشان آمد

[...]

عرفی