گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱

 

جمله یارانِ تو سنگند و توی مرجان چرا ؟

آسمان با جملگان جسمست و با تو جان چرا ؟

چون تو آیی جزو جزوم جمله دستک می‌زنند

چون تو رفتی جمله افتادند در افغان چرا ؟

با خیالت جزو جزوم می‌شود خندان لبی

[...]

مولانا
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸

 

در هوای کامِ دنیا می‌فشانی جان چرا؟

می‌کنی در راه بت صیدِ حرم قربان چرا؟

چیست اسبابِ جهان تا دل به آن بندد کسی؟

می‌کنی زنّار را شیرازهٔ قرآن چرا

در بیابانِ عدم بی توشه رفتن مشکل است

[...]

صائب تبریزی