گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۷

 

پنجهٔ عشقم دگر قفل فغان پیچیده است

همچو شمعم شعله‌ای بر استخوان پیچیده است

گر نمی خواهد کند گل آتش خس پوش ما

باز این دود از کجا در آشیان پیچیده است

ترک چشمت می برد مرغ دلی بهر کباب

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷۰

 

شوکت حسن تو بلبل را زبان پیچیده است

حیرت سرو تو دست باغبان پیچیده است

در لب پیمانه پر می نمی گنجد صدا

در دل پر خون عاشق چون فغان پیچیده است؟

داغ، دست الفت از دامان برگ لاله داشت

[...]

صائب تبریزی