×
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۶
زنی بر دل ز مژگان زخم و داری ابروان پنهان
زهی شوخی که تیر اندازی و سازی کمان پنهان
تو مست خواب و من نظاره گر دزدیده در رویت
چو آن دزدی که گل چیند به باغ از باغبان پنهان
میان مردمان رسوا شدم از اشک خویش آری
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۸۸
مکن آزادگان را جستجو از این و آن پنهان
که باشد از سبکباری پی این کاروان پنهان
ز دشمن روی می کردند پنهان پیش ازین مردم
شوند اکنون ز وحشت دوستان از دوستان پنهان
به من در پره حرف سخت می گوید ملامتگر
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۱۱
نمی شود سخن راست در دهان پنهان
که تیر را نکند خانه کمان پنهان
به دل مساز نهان عشق را که ممکن نیست
که مه شود به سراپرده کتان پنهان
نمی کنم هوس طول عمر، تا شد خضر
[...]