گنجور

فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۵

 

ره نمی‌یابد اجل هم بر سر بالین ما

بس که ماتمخانه ما از غم هجران پر است

نیستم آگه که آتش بر دل شوقم که زد

لیک می‌دانم که بازم سینه از پیکان پر است

فصیحی هروی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹۴

 

بیم و امید در دل اهل جهان پر است

هرجا که رنگ و بو ست بهار و خزان پر است

دندان ما ز خوردن نعمت تمام ریخت

ما را همان ز شکوهٔ روزی دهان پر است

از چشم کور قطرهٔ اشکی است بی‌شمار

[...]

صائب تبریزی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶

 

چون شیشه، دل نه از ستم آسمان پر است

مینای ما تهی است دل ما از آن پر است

ای عندلیب باغ محبت گل وفا

کم جو ز گلبنی که بر آن آشیان پر است

خالی است گر خم فلک از بادهٔ نشاط

[...]

هاتف اصفهانی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

از بس دل امشبم ز تو نامهربان پر است

از گریه میکنم تهی و همچنان پر است

رحمی بدامن تهی ام کن، خدای را؛

اکنون که دامنت ز گل ای باغبان پر است!

ای صید کش، تهی شد اگر یک قفس تو را؛

[...]

آذر بیگدلی