گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

بسوز ای شمع خوبان عاشق دیوانهٔ خود را

مشرف کن به تشریف بقا پروانهٔ خود را

تو شمع بزم اغیار‌ی و من در آتش غیرت

ز برق آه روشن می‌کنم کاشانهٔ خود را

سر من در خمار‌ست از می لعل لبت ای گل

[...]

بابافغانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

نشناخت دل از زلف تو ویرانهٔ خود را

دیوانه و شب گم نکند خانهٔ خود را

از کوی تو می‌آیم و از خود خبرم نیست

پرسم مگر از غم ره کاشانهٔ خود را

در خانهٔ ما یار و عجب آنکه ز هرکس

[...]

نشاط اصفهانی