×
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۷
مشاطه را جمال تو دیوانه می کند
کآیینه را خیال پریخانه می کند
خورشید را به کوچه ی زلفت نشد نصیب
آن عشرتی که شبپره ی شانه می کند
سر بر زمین نهد پی نفرین عاقلان
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۰۳
دل را نگاه گرم تو دیوانه می کند
آیینه را رخ تو پریخانه می کند
دل می خورد غم من ومن می خورم غمش
دیوانه غمگساری دیوانه می کند
آزادگان به مشورت دل کنند کار
[...]
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴
آن پری چو از، بهر دلبری، زلف عنبرین، شانه میکند
در جهان هر آن، دل که بنگری، بیقرار و، دیوانه میکند
با چنین جمال، گر تو ای صنم، یک زمان زنی، در حرم قدم
همچو کافران، مؤمن حرم، رو به سوی بت، خانه میکند
شمع را از آن، من شوم فدا، گرچه میکشد، ز آتش جفا
[...]