×
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷
دل من راه دینداران ره میخانه میداند
وز این ره هرکه دور، او را ز دین بیگانه میداند
هوای گنج دارد چغد و چندین گرد ویرانه
ازان گردد که جای گنج در ویرانه میداند
زبان کرد از زبانه شمع تا عشاق را خواند
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۵۲
کجا داغ جنون را قدر هر فرزانه میداند؟
سمندر نشئهٔ این آتشین پیمانه میداند
جدایی نیست از صیاد صید آشنارو را
کمان او مرا با خویشتن همخانه میداند
مگو حرف از ندامت کاین دل کافرنهاد من
[...]