×
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۸
رندانه بیا ساقی و خمخانه به دست آر
دستی بزن و ساغر و پیمانه به دست آر
ذوق ار طلبی یک نفسی همدم ما شو
در مجلس ما منصب شاهانه به دست آر
دل خلوت عشق است در او عقل نگنجد
[...]
افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸
از جان بگسل، صحبت جانانه به دست آر
بشکن صدف و گوهر یکدانه به دست آر
معموری تن چیست، به ویرانی آن کوش
صد گنج از آن گوشه ویرانه به دست آر
در راه وفا، شمع صفت ز اشک دمادم
[...]