گنجور

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰

 

دلی یا دلبری؟ یا جان و یا جانان؟ نمی‌دانم

همه هستی تویی، فی‌الجمله، این و آن نمی‌دانم

به جز تو در همه عالم دگر دلبر نمی‌بینم

بجز تو در همه گیتی دگر جانان نمی‌دانم

به جز غوغای عشق تو درون دل نمی‌یابم

[...]

۱۷ بیت
عراقی
 

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۶

 

به درد عشق درماندم، ره درمان نمی‌دانم

که آن مقصود دشوار است، و من آسان نمی‌دانم

ز مهر رنگ رخسارش، نظر دارم به گل اما

سبک بیزار می‌گردم، چو بوی آن نمی‌دانم

لبش خندید و من دیدم، دهانش را چو یک ذره

[...]

۷ بیت
ناصر بخارایی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱

 

من یقین و گمان نمی دانم

علم و معنی بیان نمی دانم

من مقامات و حال و کشف و شهود

بی نشان و نشان نمی دانم

من تجلی و نور و ذوق و سماع

[...]

۹ بیت
اسیری لاهیجی