گنجور

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۰

 

لاابالی را اگر سامان نباشد گو مباش

بت‌پرستی را اگر ایمان نباشد گو مباش

دیگری گر بر سر جان می‌کشد خود را رواست

من به جانان زنده‌ام گر جان نباشد گو مباش

کار وصل او اگر آسان برآید دولتی‌ست

[...]

کمال خجندی
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۸۷ - سلطان ابوسعید فرماید

 

گر مرا با درد تو درمان نباشد گو مباش

عاشق روی توام گر جان نباشد گو مباش

جامه ام کرباس بس کتان نباشد گو مباش

ورچه بالاپوش تابستان نباشد گو مباش

بستن لنکوته در ایام گرما راحتست

[...]

نظام قاری
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹

 

دردمندم، گر مرا درمان نباشد، گو: مباش

دردمندان ترا گر جان نباشد، گو: مباش

گر غریبی بر سر کویت بمیرد، گو: بمیر

ور گدایی بر در سلطان نباشد، گو: مباش

چند روزی با جمالت عشق پنهان باختم

[...]

هلالی جغتایی