×
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۱
جان من در دوستی نامهربان میبینمت
آنچه بودی پیش ازین اکنون نه آن میبینمت
با من دلخسته تا درسر چه داری از جفا
کاینچنین ای شوخ با خود سرگران میبینمت
گرچه ای مقصود دل گویی که در یاری ترا
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸
دوست میگفتم ترا زاول نه آن میبینمت
دشمن دل بودی اینک خصم جان میبینمت
نه همین در کاخ دل با چشم جان میبینمت
در جهان با چشم صورت بین عیان میبینمت
تو کجا و مهر و کین من، من از سودای عشق
[...]