گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۰۲

 

از لب خشک مهیا لب نانم کردند

فارغ از نعمت الوان جهانم کردند

پیچ و تابی که به دل داشتم از خاموشی

عاقبت جوهر شمشیر زبانم کردند

خار صحرای ملامت پر و بالی است مرا

[...]

صائب تبریزی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۸

 

در دل شب خبر از عالم جانم کردند

خبری آمد و از بی‌خبرانم کردند

گوش دادند و در آن گوش سروش افکندند

دیده دادند و سر دیده روانم کردند

آشنائی بتماشا گه رازم دادند

[...]

فیض کاشانی