×
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۸
زنده دردم به درمانم چه کار
دل سلامت باد با جانم چه کار
عشق از من مصلحت اندیش تر
بعد از این با آه و افغانم چه کار
یار در دل باده بر کف جان به لب
[...]
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲
عاشق روی توام با کفر وایمانم چه کار
می پرستم من تو را با این و با آنم چه کار
گشته ام از دولت عشقت زعالم بی نیاز
با گدائی سرکویت به سلطانم چه کار
روی توتاریک شب را روز روشن میکند
[...]