×
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۳۳ - الحكایة و التمثیل
عاقبت چیزی برو تافت آن مپرس
جسم این بودت که گفتم جان مپرس
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۳۶
سر گرانیهای او را از من حیران مپرس
وزن کوه قاف را از پله میزان مپرس
ذکر وحشت، داغ وحشت دیدگان را ناخن است
یوسف بی جرم را از چاه و از زندان مپرس
شور بحر از لوح کشتی می توان چون آب خواند
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۴۸
از ما حدیث زلف و رخ دلستان مپرس
طوفان رسیده را ز کنار و میان مپرس
حیران عشق راخبراز هجر و وصل نیست
از خار خشک حال بهار و خزان مپرس
ناخن مزن به سینه ماتم رسیدگان
[...]