گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۰۵

 

می گزد راحتم ای خار مغیلان مددی

پایم از دست شد ای خضر بیابان مددی

تا به کی خواب گران پنبه نهد در گوشم؟

ای نوای جرس سلسله جنبان مددی

دانه ام خال رخ خاک شد از سوختگی

[...]

صائب تبریزی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۲

 

جان به لب آمده و نیست ز جانان مددی

وقت من تنگ شد ای دیده گریان مددی

چین بر ابرو زده و جانب من کرد نگاه

یار من بر سر جور آمده یاران مددی

روزگاریست که کارم به خدا افتادست

[...]

سیدای نسفی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷۰

 

گر درین قحط سرایت نکند نان مددی

نه جسد رنگ نموگیرد و نی جان مددی

سرسری نگذری ای بیخبر از عقدهٔ دل

گر ز ناخن نشود کار به دندان مددی

ای غنی تا اثر انجم و افلاک بجاست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷۱

 

نه نفس تربیتم ‌کرد و نه دامان مددی

آتشم خاک شد ای سوخته جانان مددی

شوق دیدارم و یک جلوه ندارم طاقت

مگر آیینه‌ کند بر من حیران مددی

آرزو می‌کشدم بر در ابرام طلب

[...]

بیدل دهلوی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۳

 

خصم آسودگیم، ای غم جانان مددی

داغ جمعیتم، ای زلف پریشان مددی

عقده ها، پیش ره، از آبلهٔ پا دارم

دستم و دامنت، ای خار بیابان مددی

رنگ زردی، به شراب از رخ من نتوان برد

[...]

حزین لاهیجی