گنجور

عرفی » مثنویات » شمارهٔ ۲ - مثنویات

 

شهر گشاینده بستان صبح

یاسمن افشان گریبان صبح

عرفی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸۰

 

قرص خورشیدست اول لقمه مهمان صبح

چون توانم داد شرح نعمت الوان صبح؟

می توان اسباب مجلس را قیاس از شمع کرد

آفتاب گرمرو شمعی است از ایوان صبح

صیقل روح است فیض صحبت اشراقیان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹۷

 

از قرص آفتاب تهی نیست خوان صبح

دایم بود ز صدق طلب پخته نان صبح

مگذر ز حرف راست که از رهگذار صدق

پر زر کند فلک ز کواکب دهان صبح

در نور صدق محو شود دعوی دروغ

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴

 

بشکفان چون غنچه، چشم از خواب در بستان صبح

جام هشیاری بکش در بزم گلریزان صبح

در ته خاکستر شب، همچو اخگر تا به کی؟

شعله‌ور کن آتش سوز دل از دامان صبح

همچو شکر آب شو در شیر نور صبحگاه

[...]

واعظ قزوینی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۸

 

از کواکب گل فشاند چرخ در دامان صبح

آفتاب آیینه ‌کارد در ره جولان صبح

باطن پیران فروغ‌آباد چندین آگهی‌ست

فیض دارد گوهری ازگنج بی‌پایان صبح

نور صاحب‌رونق ازگردکساد ظلمت است

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۹

 

بازم از فیض جنون آماد شد سامان صبح

می‌دهد چاک گریبان در کفم دامان صبح‌

از گداز پیکرم تعمیر امکان کرده اند

آسمان دودی‌ست از خاکستر تابان صبح

فتح باب فیض در رفع توهّم خفته است

[...]

بیدل دهلوی
 

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۱۹ - در منقبت حضرت امیر مؤمنان (ع)

 

زان پیش کز فراز در هفت خوان صبح

پرچم گشا شود علم کاویان صبح

چشم ستارگان همه از شوق می پرند

در رهگذار خسرو خاورستان صبح

بودم نهاده بر سر زانوی فکر سر

[...]

حزین لاهیجی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱

 

زینهار چون حباب مپرس از نشان صبح

بر هم زده است موج هوا خاندان صبح

شادی مکن که بخت سیاهم سفید شد

پوشیده شد ز خندهٔ بیجا دهان صبح

از جیب خویش می کشد این قرص گرم را

[...]

سعیدا