گنجور

عبید زاکانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸

 

دل در پی عشق دلبرانست هنوز

وز عمر گذشته در گمانست هنوز

گفتیم که ما و او بهم پیر شویم

ما پیر شدیم و او جوانست هنوز

عبید زاکانی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۵

 

بار عشق تو مرا بر دل و جانست هنوز

مهر روی تو بدان مهر و نشانست هنوز

سرّ عشقست که نکردیم ملا در همه عمر

در درون دل غمدیده نهانست هنوز

گرچه یاد از من دلخسته نیاری هرگز

[...]

جهان ملک خاتون
 

ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۵

 

گر پیر شدم دلم جوانست هنوز

سودا و خیال ما همانست هنوز

چون ابروی دوست گرچه پشتم خم شد

دل مایل آن سرو روانست هنوز

ابن حسام خوسفی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷

 

خاک شد جسم و غمت مونس جانست هنوز

سوخت دل جان به جمالت نگرانست هنوز

حسنت از زینت خط رنگ دگر یافت ولی

در دل ما غم عشق تو همانست هنوز

اثری در دل پر سوز ز خونابه نماند

[...]

فضولی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۸

 

پیر گشتیم و دل از عشق جوانست هنوز

دیده بر طلعت خوبان نگرانست هنوز

پایم از اشک روان در گل و چون سایه روان

دلم اندر پی آن سرو روانست هنوز

ترک چشمش بهوا داری ابرو و مژه

[...]

صغیر اصفهانی