گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۴

 

چه شد یارب که آن سرو خرامان دیر می آید

سوار چابک من سوی میدان دیر می آید

ز هر سویی سپاهی از پریرویان رسید اما

چه حاصل دادخواهان را که سلطان دیر می آید

ز جانم یک رمق مانده ست و تیغش آرزو دارم

[...]

جامی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۳

 

رهی دارم که از دوری به پایان دیر می‌آید

سری کز بی سرانجامی به سامان دیر می‌آید

به پیراهن دریدن تا به دامان می‌رود دستم

ز ضعفم چاک پیراهن به دامان دیر می‌آید

صبا جنبید و میدان رفته شد یارب چرا این سان

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۴

 

صبا از کشور آن پاکدامان دیر می‌آید

ز یوسف بوی پیراهن به کنعان دیر می‌آید

سواری تند در جولان و شوری نیست در میدان

چرا آن شهسوار افکن به میدان دیر می‌آید

مگر از سیل اشگم پای قاصد در گلست آنجا

[...]

محتشم کاشانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۱۰

 

ز هجران کار دلتنگی به سامان دیر می آید

که دست ناتوانم، تا گریبان دیر می آید

به رنگ شمع می سازم، به آه سینه سوز خود

به گوشم نالهٔ مرغ سحر خوان دیر می آید

حزین لاهیجی