چه شد یارب که آن سرو خرامان دیر می آید
سوار چابک من سوی میدان دیر می آید
ز هر سویی سپاهی از پریرویان رسید اما
چه حاصل دادخواهان را که سلطان دیر می آید
ز جانم یک رمق مانده ست و تیغش آرزو دارم
به قتل من دریغ آن نامسلمان دیر می آید
نمی دانم چه شد کز ترکش آن ترک عاشق کش
به جانم تیر زهرآلوده پیکان دیر می آید
سموم هجر عالم سوز و ابر لطف او بی نم
دریغا کشت ما شد خشک و باران دیر می آید
برو ای زاهد خودبین مجو سامان کار از ما
که رسوا گشته خوبان به سامان دیر می آید
چو صبح وصل او خواهد دمیدن عاقبت جامی
مخور غم گر شب هجران به پایان دیر می آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساس بیتابی و انتظار برای آمدن معشوق خود اشاره میکند. او از دیر آمدن معشوق و تاثیر آن بر وضعیت خود و دیگران گله میکند. شاعر بیان میکند که علیرغم تلاشهای سپاهیان و درخواستهای او، سلطان (معشوق) هنوز نیامده و این تأخیر جان او را به لب رسانده است. او از درد فاصله و بیخبری نیز سخن میگوید و به زاهد خودبین هشدار میدهد که نباید در تلاش برای سامان دادن به کارها دخالت کند، چرا که عشق و زیبایی به تأخیر افتادهاند. در نهایت، شاعر از امید به آمدن صبح وصال صحبت میکند و میگوید که باید غم شب هجر را فراموش کرد، زیرا پایان آن نیز خواهد آمد.
هوش مصنوعی: چرا ای خدا، آن جوان لُختی که به طرز زیبایی حرکت میکند، به آرامی به ما نمیرسد و دیر به میدان میآید؟
هوش مصنوعی: از هر طرف، لشکری از زیبایان میرسید، اما برای دادخواهان هیچ فایدهای نداشت، چون سلطان دیر میآمد.
هوش مصنوعی: از جانم تنها یک نفس باقی مانده و من آرزو دارم که او با تیغش مرا بکشد، اما افسوس که آن کافر دیر میرسد.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه اتفاقی افتاده که از تیرکمان آن معشوقی که دلها را میکشد، به جانم تیر زهرآلودی زده شده و نمیآید.
هوش مصنوعی: هجران و جدایی به شدت ما را میسوزاند و در عوض لطف او مانند ابری است که باران نمیبارد. افسوس که زندگیمان خشک شده و بارش رحمتش خیلی دیر انجام میشود.
هوش مصنوعی: ای زاهد مغرور، تلاش نکن که مسائل زندگی را از ما سامان بدهی؛ زیرا نیکان و خوبان در این دنیا مشهور شدهاند، ولی حقیقت و صلح به آرامش نمیرسد.
هوش مصنوعی: زمانی که صبح وصال او فرامیرسد، دیگر برای غم خوردن، جامی نخور. حتی اگر شب جدایی طولانی به نظر برسد، پایان آن دیر یا زود خواهد رسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رهی دارم که از دوری به پایان دیر میآید
سری کز بی سرانجامی به سامان دیر میآید
به پیراهن دریدن تا به دامان میرود دستم
ز ضعفم چاک پیراهن به دامان دیر میآید
صبا جنبید و میدان رفته شد یارب چرا این سان
[...]
ز هجران کار دلتنگی به سامان دیر می آید
که دست ناتوانم، تا گریبان دیر می آید
به رنگ شمع می سازم، به آه سینه سوز خود
به گوشم نالهٔ مرغ سحر خوان دیر می آید
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.