گنجور

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷

 

ایدل اینجا کوی جانان است از جان دم مزن

از دل و جان جهان در پیش جانان دم مزن

گر تو مرد درد اویی هیچ از درمان مگو

درد او را به ز درمان دان ز درمان دم مزن

کفر ایمان را به اهل کفر و ایمان واگذار

[...]

شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

پیش و قد ریش از سر و گلستان دم مزن

در تماشای بهار و باغ و بستان دم مزن

چون دل دیوانه در زنجیر زلف دلبر است

حلقه زنجیر آن مجنون بجنبان دم مزن

ایدل سرگشته و حیران بدان زلف و رخش

[...]

شمس مغربی
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۲۲۱

 

ای دل از جان پیش جانان دم مزن

پیش جانان ای دل از جان دم مزن

زخم اگر داری دل از مرهم بشوی

درداگر داری ز درمان دم مزن

گل اگر چینی منال از زخم خار

[...]

نورعلیشاه