گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۳

 

ناله برآید هر طرف کان بت خرامان در رسد

فریاد بلبل خوش بود چون گل به بستان در رسد

من خود نخواهم برد جان از سختی هجران، ولی

ای عمر، چندان صبر کن کان سست پیمان در رسد

آمد خیالش نیم شب، جان دادم و گشتم خجل

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۱

 

گفتم که جان قربان کنم آن مه چو مهمان در رسد

جان خود کجا ماند دمی کآن آفت جان در رسد

صد جان بهر مویی رود بر باد اگر آن شاخ گل

در جمع سرمستان خود کاکل پریشان در رسد

ایمرغ جان خود نامه بر موقوف قاصد هم مشو

[...]

اهلی شیرازی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت دوم

 

افغان برآید هر طرف کان مه خرامان در رسد

کآو از بلبل خوش بود چون گل به بستان در رسد

آمد خیالت نیمشب، جان دادم و گشتم خجل

خجلت بود درویش را بیگه چو مهمان در رسد

امروز میرم پیش تو تا شرمسار من شوی

[...]

شیخ بهایی