گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹

 

دل به سودای بتان دربسته‌ام

بت‌پرستی را میان دربسته‌ام

دل بتان را دادم و شادم بدانک

سگ به شاخ گلستان دربسته‌ام

پختهٔ غم‌های عشقم لاجرم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان

 

نامرادی را به جان در بسته‌ام

خدمت غم را میان در بسته‌ام

عالمی پر تیر باران جفاست

بر حقم گر چشم جان در بسته‌ام

آمدم تسلیم در هرچه آیدم

[...]

خاقانی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۵

 

در خطت تا دل به جان در بسته‌ام

چون قلم زان خط میان در بسته‌ام

در تماشای خط سرسبز تو

چشم بگشاده فغان در بسته‌ام

نی که از خطت زبانم شد ز کار

[...]

عطار