گنجور

عطار » سی فصل » بخش ۲۱

 

عوام الناس جز دعوا ندانند

اگر دعوا کنند معنی ندانند

عطار
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل سوم و چهارم » بخش ۸ - حکایت

 

لذت عشق عاشقان دانند

پاکبازان جان فشان دانند

عراقی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۵۷

 

ای عشق ترا پری و انسان دانند

معروف تر از مهر سلیمان دانند

در کالبد جهان ترا جان دانند

با تو چنان زیم که مرغان دانند

مولانا
 

شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب دوم » فصل اول » بخش ۸ - حکایت

 

جهل او گرچه فاضلان دانند

کفر و فسقش همه جهان دانند

شیخ محمود شبستری
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۵

 

درد دل خسته دردمندان دانند

نه خوش نفسان خیره خندان دانند

از سرّ قلندری تو گر محرومی

سریست در آن سینه که مستان دانند

شاه نعمت‌الله ولی
 

عرفی » رباعیها » رباعی شمارهٔ ۱۰۶

 

رفتم به حرم که درد ایمان دانند

معموری دل ز کفر ویران دانند

گفتند برو به دیر کاین سنگ سیاه

قدر گهرش صنم تراشان دانند

عرفی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۷

 

کسان که سود و زیان را در این جهان دانند

یقین قماش کفن به ز نقد جان دانند

ببر ز غیر و توانی دگر به خویش مدوز

که سود خویش در این باب در زیان دانند

[گذشتگی] است سعیدا متاع بالادست

[...]

سعیدا
 

رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۹ - رازداری

 

خویشتن‌داری و خموشی را

هوشمندان حصار جان دانند

گر زیان بینی از بیان بینی

ور زبون گردی از زبان دانند

راز دل پیش دوستان مگشای

[...]

رهی معیری