×
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۵۷
ای عشق ترا پری و انسان دانند
معروف تر از مهر سلیمان دانند
در کالبد جهان ترا جان دانند
با تو چنان زیم که مرغان دانند
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب دوم » فصل اول » بخش ۸ - حکایت
جهل او گرچه فاضلان دانند
کفر و فسقش همه جهان دانند
شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۵
درد دل خسته دردمندان دانند
نه خوش نفسان خیره خندان دانند
از سرّ قلندری تو گر محرومی
سریست در آن سینه که مستان دانند
عرفی » رباعیها » رباعی شمارهٔ ۱۰۶
رفتم به حرم که درد ایمان دانند
معموری دل ز کفر ویران دانند
گفتند برو به دیر کاین سنگ سیاه
قدر گهرش صنم تراشان دانند
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۷
کسان که سود و زیان را در این جهان دانند
یقین قماش کفن به ز نقد جان دانند
ببر ز غیر و توانی دگر به خویش مدوز
که سود خویش در این باب در زیان دانند
[گذشتگی] است سعیدا متاع بالادست
[...]
رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۹ - رازداری
خویشتنداری و خموشی را
هوشمندان حصار جان دانند
گر زیان بینی از بیان بینی
ور زبون گردی از زبان دانند
راز دل پیش دوستان مگشای
[...]