گنجور

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۱

 

ای دل تنگ مرا از غم تو جان تازه

کفر در عهد رخت می کند ایمان تازه

ای نسیم سحری کرده زخاک کویت

غنچه را مشک بر اطراف گریبان تازه

هیچ صبحی ندمد تا نبرد باد صبا

[...]

سیف فرغانی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳

 

مرا آن لبت خندان تازه

بتن هردم فرستد جان تازه

بچشم جان تازه هر زمانی

ناید چهره جانان تازه

دهد هر ساعتی طفل دلم را

[...]

شمس مغربی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ‌ها » شمارهٔ ۳۸ - تاریخ آبادی مسجد کاشان

 

خان جم کوکبه عبدالرزاق

که کند دیدن او جان تازه

آن که رخسار و جمالش دایم

هست چون گل به گلستان تازه

آن که ز ابر کرمش کشت امید

[...]

هاتف اصفهانی