گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۸۷

 

بوی گل می آیداز چاک گریبان بهار

تا ز تیغ کیست این زخم نمایان بهار

می توان دانست داغ آتشین رخساره ای است

زآتشی کز لاله افتاده است در جان بهار

بهر ایمان باختن هر شبنم گل چشمکی است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۸۸

 

خاک راجان کرد درتن ابر احسان بهار

صبح محشر سر زد ازچاک گریبان بهار

چون پرو بال پری، ابرپریشان سایه کرد

بر سریر عالم آرای سلیمان بهار

سر برآوردند چون طوطی ز جیب شاخسار

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۰

 

ساغری دارد به کف هر قطره باران بهار

فیض ساقی گشته مفت باده نوشان بهار

عیش بر هم می خورد خوی لطافت بار کیست

از هوا غافل مشو جان تو و جان بهار

زخم کاری می برد رنگ از رخ (و) رخسار باغ

[...]

اسیر شهرستانی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۳

 

پای هر نخلی که بوسیدم به دوران بهار

در چمن گل بر سرم افشاند احسان بهار

از زمین هر قطرهٔ باران برویاند گلی

تخم گویی به خاک افشاند نیسان بهار

چون نباشد در چمن حیرت نگه نرگس که نیست

[...]

جویای تبریزی